قدم در راه
بود بارگــــــاه تو عرش برین تو هستی به ما منجی هشتمین
بود مضجعت قطعه ای از بهشت که گاه خوشم هست در این زمین
ز فضل و شرف هرچه گویم کم است بیایید و گردید دورش مهین
بگفتی که هســـــتی پناه همه پناهم بده حضـــرت بی قرین
بگــــــردد به تو عرضه اعمال ما بشـــــو شافع ام نزد ربّ متین
دهی روزی بر حال هر کفتــــری دعا کن شوم کفتــرت یا معین
ببخــــــش و مرا رد نکن از درت به حق جـوادت تو ای بهترین
کند صـــالحا وقــــت مردن تو را عیـادت در آن حال زار غمین
بالاخره من هم با اصرار دوستان بلاگی شدم باشد که بتوانم برای حضرت ماه سربازِ کوچکی باشم.
وَ مِنَ الله التوفیق